غاده یک دختر نازپروردۀ لبنانی بود، از خانوادهای ثروتمند و متجدد؛ دختری روشنفکر که در روزنامهها علیه جنگ، شعر و مقاله مینوشت. از همۀ مردان جنگ بدش میآمد. غاده اما نقاشیهای چمران را میپسندید. نقاشیهای علیه جنگ ، دعوتی بود به آرامش، به خلوت، به صلح. اما چمران به چیز دیگری شهرت داشت. چمران مدیر مدرسۀ شیعیان جنوب لبنان بود، و در زمان جنگ داخلیِ لبنان، این به معنیِ فرماندهی نظامیِ شیعیان بود! چمران باید هم از بچههای مدرسه دفاع میکرد و هم از مردم. در همین لبنان بود که با غاده آشنا شد. غاده عاشق تابلوی شمع چمران شده بود. کمکم شمع چمران شد خودِ چمران. آخر چمران به شمعش بیشباهت نبود. هردو میسوختند و اطرافشان را روشن میکردند و فرق میان نور و ظلمت را نشان میدادند. «غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود. حجاب درستی نداشت اما دوست داشت جور دیگری باشد. دوست داشت چیز دیگری ببیند غیر از این بریزوبپاشها و تجملها... او از این خانه که یک اتاق بیشتر نیست و درش همیشه به روی همه باز است خوشش میآید. بچهها میتوانند هر ساعتی که میخواهند بیایند تو، بنشینند روی زمین و با مدیرشان گپ بزنند. مصطفی از خود او هم در همین اتاق پذیرایی کرد و غاده چقدر جا خورد وقتی فهمید باید کفشهایش را بکند و بنشیند روی زمین! به نظرش مصطفی یک شاهکار بود، غافلگیرکننده و جذاب.» چمران به خواستگاریِ غاده آمد، اما مگر دختر ثروتمند لبنانی میتواند زن یک چریک آوارۀ شاعرمسلک شود؟ این تازه اول قصه است. زندگیِ عاشقانۀ غاده و چمران زیر سایۀ جنگ داخلی لبنان ادامه دارد تا زمانی که انقلاب اسلامی پیروز میشود، مصطفی به ایران میآید و غاده هم به دنبال او. اما این بار چمران وزیر دفاع ایران است مقابل نیروهای گروهکهای تجزیهطلب و بعد هم ارتش بزرگ صدام. و در تمام این هیاهوها غاده کنار چمران زندگی میکند و رشد میکند تا روزی که چمران زیر خمپارهها به شهادت میرسد و شبی که غاده سر بر سینۀ جسد چمران تا صبح میگرید. فردا که مردم شهید چمران را تشییع میکنند، غاده مطلقا هیچ چیز ندارد! غاده میداند که چمران هم چیزی از دنیا نداشت، اما آنچه به او داد یک دنیا بود! "دلتنگ چمرانم" خاطرات غاده جابر از چهار سال زندگی با چمران است که ذیل مجموعۀ hero’s helpmate منتشر شده است.