چمران یک فیزیکدان است، دکترای فیزیک پلاسمایش را از دانشگاه برکلی گرفته است. چمران یک نقاش است و شاعری که نیایشهای عارفانهاش هنوز مشهور است. یکبار در میان جنگ، زیر خمپارههای عراق، ماشینش را ایستانده بود تا گلهای کنار جاده را ببوید. مردی که به احساسات لطیفش مشهور است، اما فرماندهی جنگهای چریکی را به عهده داشت. چمران متولد ایران بود. ولی اکثر عمرش را در آمریکا و لبنان گذراند. بعد از تحصیلش، دید در جهانی که قدرتهای بزرگ دارند به مردم محروم و فقیر جهان ظلم میکنند، نمیتواند گوشۀ آزمایشگاهش بنشیند و به کشتارها و تجاوزها و حقکشیها فکر نکند. به لبنان رفت و با امام موسی صدر مدارس خیریۀ جنوب لبنان را تأسیس کرد. برای بچههای یتیم صور و صیدا مثل پدر بود تا مجبور شد با دشمنان مسلحش بجنگد، با صهیونیستهای اشغالگر، با مارکسیستهای خائن به لبنان. بعد که انقلاب ایران پیروز شد، چمران به ایران برگشت. وزیر دفاع دولت انقلاب شد و نمایندۀ مردم در مجلس شورا. حالا باید با گروهکهای تجزیهطلب میجنگید و بعد هم با لشکر بزرگ صدام. تا روزی که زیر خمپارهها به شهادت رسید. چمران از روزهای جوانیاش تا لحظۀ مرگ در خاطراتی کوتاه در «چمران و آفتاب گردانها» روایت شده است؛ روایاتی از خانواده، همسر، دوستان و یاران او. مجموعۀ این خاطرات کوتاه که راوی زیباترین و قهرمانانهترین لحظات زندگی چمران هستند، به خوبی یک مرد متفاوت را به خواننده نشان میدهند.