فرشته و منوچهر، هر دو انقلابی شده بودند. در گیرودار تظاهرات پیش از انقلاب و جنگهای خیابانی روزهای پیروزی انقلاب با هم آشنا شدند. چیزی از انقلاب نگذشته بود که منوچهر آمد به خواستگاری فرشته؛ فرشته که از همان روزهای انقلاب منتظر منوچهر بود.فرشته و منوچهر، هر دو انقلابی شده بودند. در گیرودار تظاهرات پیش از انقلاب و جنگهای خیابانی روزهای پیروزی انقلاب با هم آشنا شدند. چیزی از انقلاب نگذشته بود که منوچهر آمد به خواستگاری فرشته؛ فرشته که از همان روزهای انقلاب منتظر منوچهر بود.اما منوچهر مرد جنگ بود. رفت جنگ. جنگ که تمام شد، تمام تنش پر از ترکش بود و سلولهایش شیمیاییشده! «بعد از جنگ و فوت امام، زندگی آدمهای جنگ وارد مرحلۀ جدیدی شد. نه کسی آنها را میشناخت، نه آنها کسی را میشناختند. منوچهر میگفت: کسی که باهاش تا دیروز توی یک کاسه آبگوشت میخوردیم، حالا که میخواهیم برویم توی اتاقش، باید از منشی و نماینده و دفتردارش وقت قبلی بگیریم!» اما منوچهر و فرشته نمیخواستند اینطور زندگی کنند. نمیتوانستند. منوچهر اصلا دنبال ثبت مدارک حضورش در جبهه و گرفتن مزایایش نشد. اما روز به روز حالش بدتر میشد. به خاطر بمبهای شیمیایی سرطان همۀ تنش را گرفته بود. منوچهر میگفت تنها چیزی که مانع شد که شهید شوم، دلبستگی به تو بوده فرشته! ده سال دیگر هم منوچهر و فرشته عاشق هم بودند، در تکتک لحظات. فرشته ده سال از منوچهر پرستاری کرد. اما دیگر بدن منوچهر جای سالمی برای زندهماندن نداشت. منوچهر فقط درد میکشید و عاشقانه فرشته را نگاه میکرد. اما فرشته خودخواه شده بود. منوچهر را برای خودش نگه داشته بود. حاضر شده بود بدترین دردها را بکشد، ولی بماند. آخر دیگر تاب نیاورد، دستش را بالا آورد و گفت: «خدایا، من راضیام به رضای تو. دلم نمیخواهد منوچهر بیشتر از این درد بکشد.»«مشتاق بوی خاک» روایت زندگیِ عاشقانۀ یکی از جانبازان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است که مملو است از درد و رنج و همراهی و دلنکندن. این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای جنگ در ایران است که تاکنون بیش از 110هزار نسخه و 20 بار چاپ شده است.